شما اینجا هستید
مطالعه¬ی اصناف تصانيف در تحولات تاريخی موسيقی کلاسيک ايران
در این پژوهش «شناختِ بخشی از تحولات موسيقی کلاسيک ايران (نظام های موسيقايی خسروانی، ادواری/ قومی و دستگاهی)» و جایگاه قزوین در این فرم از موسیقی بر اساس ضرورت و اهمیت زیر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. يکی از مهمترين بحثهای موسيقی کلاسيک در ادوار تاريخی ساختن آثار موسيقی در فرمتهای مختلف است، اين فرمتها حاصل تجربهی تعداد متنابهی از اهل موسيقی بوده که درک مشترکی را رقم زده است. کشف اين درک مشترک رهيافتی است به نوع فکر و نياز زمانی که آن را ايجاب کرده است. بررسی تاريخی اين گونهها بيانگر شکلگيری، کارکرد و روند افولی و چالشهای پيش روی آنها بوده است. اگرچه در مورد اين گونههای موسيقايی بحث های علمی شروع شده، وليکن تمامی آنها از نظر تاريخی، زمينههای اجتماعی و تخصصی مورد بررسی قرار نگرفتهاند. بنابراين هيچ چشم انداز کلی و دقيقی در تمامی ادوار تاريخی در مورد آنها وجود ندارد. موسيقی کلاسيک ايران وامدار موسيقی مردمی ايران است؛ با اين همه مواد و مصالح موسيقی مردمی توسط خلاقان و نخبگان موسيقی دستخوش تغيير شده است. اين تغييرات منجر به پيدايش و ابداع آثار بديعی در ادوار مختلف شده که تأثيرات آن از منابع موسيقايی و غير موسيقايی انعکاس يافته است. رايس به نقل از کليفُرد گريتز بيان میکند که نظامهای نمادور در طی تاريخ ساخته شده، توسط اجتماع حفظ شده، به صورت فردی به کار رفته است (1987؛). اگر به جای نظام های نمادور گونهها را بگذاريم و جمله را معکوس کنيم، میتوانيم بيان کنيم که اين گونه ها توسط نخبگان ساخته شده، در اجتماع پذيرفته شده، در طی تاريخ دستخوش تغيير شده است. در نهايت میتوان گفت درک روند مذکور در هر جريان خلاقانهای در هر قومی از اهميت ويژهای برخوردار است.بيشتر مطالعات موسيقی کلاسيک در ايران به نظامهای مختلف موسيقايی برمیگردد. اين مطالعات شامل نظام خسروانی، مقامی و دستگاهی است. همانگونه که ذکر شد اغلب مواد و مصالح موسيقی برگرفته از اقوام مختلف و موسيقی مردمزاد است که استادان موسيقی آن را با نگرشی نو و ابتکار خويش سازماندهی مجدد کردهاند. گام بعدی به کارگيری اين سازماندهی در فرآيند خلاقيت است. بيشتر تاريخ موسيقی ايران مبتنی بر سرگذشت خوانندگان و نوازندگان است، کمتر به مصنفان و الگوهای ساخت و ساز آنها پرداخته شده است. خلاقيت يکی از ارکان مهم و ماندگاری هر قوم است. نياز هرچه بيشتر بر اين جنبهی اجتماعی میتواند در پويايی فرهنگی ما اثربخش باشد؛ بنابراين به نظر میرسد جامعهی کنونی ما بايد بيشتر بر اين جنبهی مطالعاتی تمرکز کند و از اين طريق جنبه های بالقوهی خلاقيت را عرصهی تاريخ مورد بررسی قرار دهد. برای عدم ايستايی و متعاقب آن فرهنگپذيری تقليدی، بهترين راه مطالعهی خلاقيتهای مذکور است. امری که ضرورت آن کاملاً در حيات موسيقايی ايران احساس میشود.در اين روش از چارچوب نظری مطالعات در زمانی که برگرفته از نظرات فردينادو سوسور است. سوسور در کتاب درسهای زبانشناسی همگانی ميان مطالعات زبان شناختی «درزمانی» (diachronic) و «همزمانی» (synchronic) تفاوت قائل شد (1378). هنگامی که پدیدهای معین مثلاً یک واژه را در ارتباط با نظام کلیای بررسی میکنیم که آن پدیده به طور هم زمان در آن وجود دارد از روش همزمانی استفاده کرده ایم به طور مثال هنگامی که یک واژه را در غالب نظام زبانیای بررسی کنیم که همزمان با آن واژه وجود دارد یعنی قسمتی مشخص از یک سیر تاریخی را در نظر گرفته و بعد به تحلیل واژه پرداخته از این روش استفاده کردهایم و هنگامی که پدیدهای را در ارتباط با سیر تاریخی آن بررسی کنیم يا زمانی که یک واژه را از دید ریشهشناسی بررسی کنیم از شیوهی درزمانی استفاده کردهایم (همان). اين نظر بعدها در علوم انسانی راه يافت و در مطالعات موسيقی شناسی و قوم موسيقی شناسی نيز مورد استفاده قرار گرفت (حجاريان 1386). از پيشگامان اين طبقه بندی می توان چارلز سيگر اشاره کرد (همان 168). به عبارت ديگر وی اين دو واژه کليدی را جايگزين واژهی کليدی تاريخی و نظام مند (سيستماتيک) گيدو ادلر کرد (همان 167).بنابراين در اين تحقيق تلاش میشود از چاچوب نظری در زمانی از جهت شکل گيری تاريخی و تغييرات در عرصهی تبارشناسی اصطلاحات و سير تحولات آنها و پيدايش اصطلاحات جديد و تحولات ساختاری آنها از منظر اجتماعی – تاريخی و بررسی محتوای ساختاری آنها مورد بررسی قرار گيرد.